معنی قهرمان سوئیسی‌ها

حل جدول

لغت نامه دهخدا

قهرمان

قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) حسن بن ابی الحسن بن محمدورامینی. از محدثان است. (ریحانه الادب ج 3 ص 326).

قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 500 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صومای شهرستان ارومیه، سکنه ٔ آن 100 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قهرمان. [ق َ رَ] (معرب، ص، اِ) وکیل یا امین دخل و خرج. جمع آن قهارمه است و این کلمه عربی نیست. (اقرب الموارد). || پهلوان. دلاور. (ناظم الاطباء). پهلوان مظفر و غیرمغلوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || قائم به کارها و خزانه دار و وکیل و نگهدارنده ٔ آنچه در تصرف او هست. معرب کهرمان. (آنندراج). کارفرما. (برهان) (ناظم الاطباء). ج، قهارمه. (دزی ج 2 ص 415):
اگر اشتر و اسب و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را؟
ناصرخسرو.
|| قوت و زور و قدرت. (ناظم الاطباء). || حاکم و بمعنی حکومت نیز. (آنندراج). || نام آهنگی در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.


قهرمان کردن

قهرمان کردن. [ق َ رَ ک َ دَ] (مص مرکب) فرمانروا کردن. || کارفرما کردن. || پهلوان شناختن. || نگهبان کردن. محافظ و مراقب ساختن. (فرهنگ فارسی معین).

مترادف و متضاد زبان فارسی

قهرمان

پهلوان، گرد، یل، برنده، پیروز

فارسی به عربی

قهرمان

بطل، فارس

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

قهرمان

Ritter [noun]

فرهنگ معین

قهرمان

پهلوان، دلاور، رییس، سالار. [خوانش: (قَ رَ) (ص.)]

فرهنگ عمید

قهرمان

کسی که در ورزش، مبارزه، یا جنگ، موفقیت به‌ دست آورده است،
(ورزش) تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است،
پهلوان،
(اسم) شخصیت اصلی داستان،
[قدیمی] وکیل، امین دخل‌وخرج،
[قدیمی] نگه‌دارنده،

فرهنگ فارسی هوشیار

قهرمان

پهلوان و دلاور، قوت و زور و قدرت


قهرمان کردن

‎ فرمانروا کردن، کار فرمانروا کردن، پهلوان شناختن، نگهبان کردن محافظ و مراقب ساختن: گرگ را بر میش کردن قهرمان باشد ز جهل گربه را بر پیه کردن پاسبان باشد خطا.

فرهنگ فارسی آزاد

قهرمان

قَهرَمان، وکیل دخل و خرج، اَمین و مسؤول دخل و خرج (جمع: قَهارِمَه) در فارسی به معنای پهلوان، دلیر، ممتاز در مسابقات، مُصطَلح می باشد،

معادل ابجد

قهرمان سوئیسی‌ها

548

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری